سلام همراهان گرامی
روزی مردی به پسرش یک تکه چوب می دهد و می گوید : ” به نزد نجار برو و این چوب ها را به او بده تا روی هر تخته پنج سوراخ ایجاد کند ”
پسر هم دستور پدر را اجرا کرد و با تخته ها نزد نجار رفت . نجار به پسر گفت : ” من گرفتارم مته را بگیر و تخته ها را سوراخ کن . ”
پسر هم بعد از مدتی کلنجار رفتن با تخته ها نزد نجار آمد . و گفت : ” پدرم گفت اگر هر تخته ، دو سوراخ هم داشته باشد کفایت می کند . ”
نجار پذیرفت . اما پسر بعد از اندک زمانی بازگشت و اینبار گفت : ” پدرم به من سفارشی کرد و آن اینکه ، ” اگر نجار سرش شلوغ است او را اذیت نکن . فقط کافی است روی هر جفت تخته ، سوراخی ایجاد کنی . ”
تحلیل داستان
این داستان به وضوح ، بر روی مسئولیت افراد تأکید دارد . خوشنودی اصولاً زمانی اتفاق می افتد که مایل باشیم در زندگی ، رفتاری از سر مسئولیت پذیری داشته باشیم . خوشنودی بلند مدت زمانی میسّر می شود که انسان یاد بگیرد ؛ رفتاری مسئولیت پذیرانه از خود نشان داده و احساس مسئولیت کند .
آموزش مسئولیت پذیری ، از مهم ترین وظایفی است که همه ما انسان ها و خصوصاً والدین باید به آن توجه ویژه داشته باشند .
بر این أساس ، لازم است والدین ، با روش های فرزند پروری مؤثر ، آشنا بوده تا بتوانند با فرزندان خود ، رابطه عاطفی لازم را برقرار کرده و در خلال توازن بین عشق و انظباط ، درس های مسئولیت پذیری را هم به آن ها آموزش دهند .
والدین از راه انضباط ، در کنار عشق و محبت است که شیوه های رفتار درست را به کودکان ، آموزش می دهند . و اینجاست که می توانیم بگوییم والدین در نقش کوچ ، به وظایف خود درست عمل کرده اند . والدین باید بپذیرند که ایجاد حس مسئولیت پذیری در کودکان ، به معنی تحمیل کردن چیزی مزاحم و بد بر آنان نیست بلکه آن ها در نقش یک کوچ ، به کودکانشان می آموزند تا در سایه رفتار مسئولانه ، احساس ارزشمندی را تجربه کنند و لذا وقتی کودکانمان احساس ارزشمندی می کنند ؛ همزمان می توانند در رفتارهای متقابل شان درست عمل کنند . و قتی درست عمل می کنند ، می توانند رفتارهای شان را ارزیابی کنند
چنین فرزندانی طبعاً برای دیگران هم ارزش قائلند و در انجام اهداف و کارهایشان جدی هستند و تلاش و پشتکار دارند . افرادی می شوند که برای پیش بردن اهدافشان ، انگیزه دارند و ناکامی ها و شکست های مسیر را به جان می خرند و صبور و بردبار هستند .
بین مسئولیت پذیری و اهمال کاری ، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد ، زیرا وقتی نخواهیم مسئولیت کاری را بپذیریم ؛ با آوردن بهانه هایی از انجام آن شانه خالی می کنیم و یا نصفه و نیمه انجامش می دهیم .
از لحظه تولد تا زمان مرگ ، نیازهایی در ما به صورت ژنتیک تعبیه شده است که تغییر ناپذیرند و اگر این نیاز ها بر آورده نشوند موجب رنج ما یا دیگران می شوند . اما توانایی ارضا کردن این نیاز ها به طور طبیعی در ما برنامه ریزی نشده است و لازم است این توانایی ها را آموزش ببینیم .
مسئولیت پذیری هم یکی از چیزهایی است که اگر در زمان کودکی ، آموزش داده نشود ؛ به ناچار باید در زمان بزرگسالی آن را کسب کنیم و این ، کار و تلاش زیادی را می طلبد . به این معنی که ، هر چه زودتر در معرض درس عشق و انضباط قرار بگیریم؛ مسئولیت پذیری را بهتر و آسان تر خواهیم آموخت و اصطلاحاً ، خواندن درس مسئولیت پذیری از همان ابتدا ، آسان تر از اصلاح بد آموزی های گذشته است . آموزش انظباط ، همیشه باید بارقه ای از عشق به همراه داشته باشد . همینطور عشق ، که همیشه با عنصر آموزش انضباط ، همراه است . این دو ، لازم و ملزوم یکدیگرند و با خود ، احترام ، ارزشمندی و اعتماد به نفس به ارمقان می آورند .
در این میان ، ، والدین باید ، خود الگوی درستی برای فرزندانشان باشند . هنگامی که انضباط ، مستدل و برای کودک قابل فهم باشد و انتظارات والدین هم با رفتاری که خودشان با فرزندان دارند ؛ همخوانی داشته باشد ، فرزندان دوستشان خواهند داشت و رفتاری مسئولانه ، پیش خواهند گرفت .
فاطمه پوراسماعیل
کوچ و دوست شما
آموزنده بود سپاس
ممنون از شما
فاطمه جان مرسی از تحلیل جامعی که از داستان کردید. امیدوارم یتوانیم مسئولیت پذیری را در تمام مراحل زندگیمان جاری کنیم.
معصومه جان شما عالی هستی
تحلیل جالبی ازاین داستان ارائه کردید، مسئولیتپذیری چیزی که این روزها خیلی بهش نیاز داریم
ممنون مینو جان که وقت گذاشتید و خوندید