کوچینگ با رویکرد تئوری انتخاب

سلام به همراهان گرامی

قصد دارم شما را با کوچینگ بیشتر آشنا کنم اینکه کوچینگ چییست و یک کوچ چگونه می تواند به مراجع کمک کند تا در جهت رسیدن به خواسته هایش و زندگی ایده ال گام بر دارد و زندگی خوشنودی را تجربه کند.بر این اساس ابتدا به تعریف کوچینگ میپردازیم و در ادامه توضیح خواهم داد که چطور یک کوچ می تواند بر اساس رویکرد تئوری انتخاب محور مراجع را به خواسته اش برساند .

خواندن این مقاله به چه افرادی پیشنهاد می شود

این مقاله برای جامعه کوچ با هر نوع تحصص و زمینه ی فعالیت و کسانی که به کار مشاوره و درمان می پردازند . تمامی افراد ی که به دنبال تغییر مثبت در زندگی شخصی و ارتباطی خود هستند. خصوصا والدین – مربیان تربیتی و آموزگاران توصیه می شود .
امید که این مقاله بتواند مفید واقع شود

کوچینگ چیست؟

کوچینگ علاوه بر اینکه شالوده ای از مطالب مربوط به روانشناسی . فلسفه – مدیریت .- اقتصاد و ورزش را بر می گیرد اما خودش به طور مستقل نظامی است که در آن مراجع تحت حمایت و کمک های کوچ بر سر مسائل مختلفی از جمله مسائل مربوط به کسب و کار – هنر – موضوعات خصوصی و روحی و همچنین درگیری های ذهنی از قبیل اینکه افراد از موقعیت و شرایط موجود احساس رضایت خاطر ندارند و در صدد کشف این نگرانیها و چالش هایی از این قبیل هستند با کوچ کار می کنند.
کوچ مانند یک حامی مطمئن و کسی که می شود به او اعتماد کرد مراجع را تا رسیدن به اهداف و خواسته هایش در جهت رسیدن به زندگی ایدال همراهی می کند .
در اینجا نقل قولی از تیمور میری بنیانگذار آکادمی کوچینگ فارسی زبانان ذکر می کنم.

<< کوچ خواستار ایجاد ارتباط با فردی است که می خواهد با او کار کند ( مراجع ) یعنی یک زیربنایی ایجاد کند که بسیار مستحکم باشد . این زیربنا شامل : رازداری- امنیت – احساس اعتماد و اطمینان است >>

اگر کوچ بتواند به این اصول پایبند باشد میتواند رابطه ای عمیق بین خودش و مراجع ایجاد کند طوری که هر دو احساس راحتی کنند و بتوانند ارتباطشان را موازی با اصول اخلاقی که هر کوچی موظف به پایبند بودن به این اصول است را شکل دهند که البته در تئوری انتخاب هم این اصل بسیار مهم است. به اعتقاد من کوچینگ و تئوری انتخاب کاملا همسو با هم هستند.

کوچینگ استعاره از چیست ؟

قبل از اینکه به استعاره کوچینگ بپردازیم شاید بد نباشد که ابتدا قدری راجع به تاریخچه ی کوچینگ بدانیم.
شاید شما هم مثل من جزو افرادی باشید که وقتی برای اولین بار این کلمه را شنیده اید با خودتان گفته باشید چه اسم عجیبی اصلا کوچینگ چه چیزی است و مطمئنم بسیاری از شما هم ، زمان خواندن ابتدای مقاله این سوال را از خودتان پرسیدید .
داستان کوچ یا کوچینگ بر می گردد به روستایی به نام کاکس واقع در شمال غربی مجارستان اهالی این روستا در قرن پانزدهم میلادی از طریق ساختن چرخ و و حمل کالا بین وین و بوداپست
امرار معاش می کردند . فردی از اهالی این روستا که نام و نشان دقیقی از او در دسترس نیست کالاسکه هایی را طراحی و تولید کرد که نسبت به کالاسکه های موجود در آن زمان بزرگ تر و راحت تر بودند .که به کالاسکه های کاکس معروف شدند. این کلمه بعدها به کوچ (coach) در زبان انگلیسی تغییر شکل داد. که به معنی موتور یا سایر وسایل نقلیه است و ریشه در همین کلمه دارد.
و اما بر گردیم به استعاره.
امروزه معنی کوچینگ http://کوچینگیا کوچ کردن فرد . استعاره ای از همان کالاسکه است . کوچینگ کمک کردن فرد – گروه یا سازمان است برای رفتن به جایی که اکنون است به جایی که دوست دارد باشد و در حقیقت کوچ یک وسیله و یک همراه برای پیشبرد و رسیدن به اهداف است.

کوچ چه کسی است ؟

کوچ مانند آینه ای شفاف عمل می کند که اگر واقعیتی را می بیند هیچ قضاوتی نمی کند و تنها مراجع را با خودش مواجه می کند و بازخورد می دهد . کوچ علاوه بر رازداری و عدم قضاوت برای مراجعش احترام زیادی قائل است.
یک کوچ به تواناییهای مراجع خود باور دارد و او را شخصی می داند که می تواند خودش برای خودش تصمیم بگیرد .
کوچ تنها با گوش دادن فعالانه و پرسیدن سوالات موثر به مراجع کمک می کند تا خودش راه حل مسئله اش را پیدا کند . کوچ نه راه حل می دهد و نه آموزش.
در واقع مهارت هایی که کوچ دارد مانند جعبه ابزاری هستند که کوچ به کمرش می بندد و در مواقع لزوم و بسته به شرایط از هر کدام از این ابزارها استفاده می کند.
گاهی لازم است آینه ای در مقابل مراجع باشد و بازخورد دهد . و گاهی لازم است چراغ قوه ای از بین ابزارهایش در بیاورد و به درون مراجع نوری بیندازد تا او بتواند آن جنبه های وجود خود را که تاریک بود و نمی توانست ببیند را به طور واضح ببیند و تصمیم درست بگیرد.
و اما به اعتقاد من کوچ زمانی می تواند به مراجعش کمک کند که خودش جلوتر به یک خوداگاهی و شناخت عمیق از خود رسیده و کسی است که کاملا احساسات خود را می شناسد.
چون کسی که نسبت به احساسات خود آگاهی و شناخت کافی نداشته باشد نمی تواند احساسات طرف مقابلش را شناخته و همراهی لازم را با او به عمل آورد.
همچنین کوچ کسی است که توانایی این را دارد که در جلسات کوچینگ به مراجع و موضوعش با لنز درشت دوربین نگرش و دیدگاهش نگاه نکند بلکه درشت نمایی را کم کند. چراکه وقتی درشت نمایی را کم می کند می بینید این مشکلی که مراجع مطرح می کند شاید زمانی مشکل خود او هم بوده است . بنابراین با این دید و با این زاویه نگاه مراجع را بدون قضاوت و با همدلی بیشتر کوچ می کند و به تدریج رابطه بینشان محکم تر و همراه با درک و همراهی بیشتر شکل می گیرد .
کوچ دنیای مراجع را از پنجره نگاه مراجع می بیند .
به اعتقاد من اینجاست که معنی مشارکت بین کوچ و مراجع به درستی فهمیده و درک می شود .
یک کوچ حرفه ای با توجه به رویکرد انتخاب محور ، در طول جلسات کوچینگ نیازهای اساسی مراجع را می شناسد . نیازهایی که ویلیام گلسر از آنها به عنوان نیازهای بنیادی یاد می کند که در جای خود مفصل به آنها اشاره خواهم کرد .
کوچ به این نکته توجه دارد که کسی که به او مراجعه کرده کسی است که به دنبال تغییر در زندگی اش است . او چیزی را می خواهد که الان ندارد چیزی که از دنیای مطلوبش آمده و او حالا آن را طلب کرده است مراجع به دنبالش رفته ولی یا سرعتش کم بوده و یا نتوانسته به آن برسد . یا هر دو با هم یعنی هم سرعتش کم بوده و هم نتوانسته به هر دلیلی به آن دست پیدا کند به همین خاطر به دنبال کسی است که این خلاء را برایش پر کند . در این بین کوچ در طول جلسات کوچینگ این خواسته ها را با کمک مراجع شناسایی کرده و به او کمک می کند تا ببیند آیا چیزی که خواسته اش است و از دل دنیای مطلوبش آمده با چیزی که در دنیای پیرامونش وجود دارد مطابقت دارد یا نه؟
آیا بر اساس واقعیت دنیای اطرافش و هم راستا با ارزشها و خواسته هایش هست یا نه ؟
وقتی مراجعه کننده خودش را خوب می شناسد و به یک آگاهی و شناخت نسبی از خودش – نیازهایش – و دنیای مطلوبش پیدا می کند و ارزشها و باورهایش را کشف می کند . انگیزه پیدا می کند تا برای خود و زندگی اش هدف تعیین کند و برای ساختن یک زندگی ایده ال چشم انداز تعریف کند .
مراجعه کننده با خودش مواجه می شود و در می یابد که ابتدا باید خودش را خوب بشناسد و بتواند در ادامه در مسیر رشد و تغییر قرار گیرد.
مراجع باید بتواند برای شناخت خود به این سوالات پاسخ دهد:
من کیستم و قصد دارم چگونه زندگی کنم ؟
ارزشهای من چه چیزهایی هستند ؟
می خواهم چه ردپایی از من در این جهان باقی بماند ؟
در انتهای مسیر زندگیم چه دستاورد هایی داشته باشم احساس رضایت و خوشنودی و کمال خواهم داشت ؟
کوچ به مراجع کمک می کند تا پاسخ این سئوال ها را بیابد .

تفاوت کوچینگ با درمان چیست

کوچ باید به احساسات و عواطف مراجعه کننده توجه داشته باشد و در طول فرایند کوچینگ ممکن است مراجع احساساتی شود و گریه کند . در این جور مواقع کوچ نباید دچار استرس و سر در گمی شده و از همان ابتدا بگوید :«کار من نیست . » چون این موارد طبیعی است ولی اگر کوچ در طول روند کوچینگ به دفعات شاهد بروز عواطف و احساسات منفی از جانب مراجع شد در آن صورت می تواند به مراجعه کننده پیشنهاد دهد تا برای سهولت و تسریع در روند کوچینگ و گرفتن نتیجه بهتر به درمانگر یا مشاور هم رجوع کند.
کوچ در طول روند کوچینگ با همراهی با مراجعه کننده اجازه می دهد تا احساسات آنی خود را بروز دهد و نسبت به مراجع و مسئله اش کنجکاوی نشان می دهد و مراجع را به چالش می کشد
اما اگر روند گریه و غم و افسردگی از جانب مراجع ادامه داشت کوچ باید توجه ویژه به مراجعه کننده داشته باشد و برای رفع این مورد هر دو در پی راهکار باشند .
با این توضیحات به برخی تفاوت های کار کوچینگ با درمان و مشاوره می پردازیم.

کوچینگ

در تلاش است به صورت عملگرا کار کند
رویکرد راه حل محور دارد
تمرکز بر تواناییهای بالقوه دارد
تمرکزش بر حال و آینده است
به دنبال تشخیص و درمان نیست
به رفتارهایی می پردازد که حاکی از عزت نفس بالا ست
تکلیف بین جلسه و مورد اعتماد واقع شدن را مهم می داند
از مهارت های کوچینگ بهره می برد
مدل co-aktive

درمانگر

-در تلاش است با بیماریهای اساسی روانی کار کند
-رویکرد مسئله محور دارد
-رویکرد مبتنی بر بینش دارد
-تمرکز بر گذشته و حال دارد
-در پی تشخیص و درمان است
-به رفتارهایی می پردازد که ناشی از عزت نفس پایین است
-انتظاری به ایجاد حس اعتماد سازی ندارد
-از تکنیک های درمانی بهره می برد
-درمان گر همان متخصص است

البته ناگفته نماند که بسیاری از درمانگران در برخی از رویکردهایشان به مانند یک کوچ عمل می کنند و در بسیاری موارد شباهت هایی بینشان دیده میشود که در ادامه اشاره خواهم کرد.

شباهت های کوچینگ و درمان

کوچینگ

-از مهارت های زیادی که شبیه درمان است بهره می برد
-از یک جلسه جهت کاوش و بررسی استفاده می کند
-از تمامی جوانب زندگی مراجع بهره می برد
-گاهی از ابزار احساسی و عاطفی استفاده می کند

درمانگر

-از تکنیک های بسیاری که شبیه به تکنیک های کوچینگ است استفاده می کند
-نگاهش تشخیصی درمانی و متکی به سوابق و پیشینه فرد است
-از تمام جوانب زندگی مراجع بهره می برد و استفاده می کند
-معمولا از ابزار عاطفی احساسی بهره می برد

با نگاهی به تفاوت ها و شباهت های بین کار کوچ و درمانگر و فعالیت آنها به موازات یکدیگر این نکته بسیار حائز اهمیت است که یک کوچ طبق قواعد و اصول و اخلاقی حد و مرزهایی را برای خودش تعریف کند که بر آن اساس مشخص کند که مراجع چه زمانی باید به درمانگر مراجعه کند . همچنین کوچ باید نسبت به استاندارد های اصول اخلاقی کوچینگ کاملا آگاه بوده تا بتواند بر اساس خط و مشی های تعیین شده و یا به اصطلاح خط قرمز هایی که در اصول اخلاقی به آن توجه شده و به عنوان اصول راهنما در ارجاع مراجع به درمانگر در نظر گرفته شده به کار کوچینگ بپردازد.

در چه مواردی کوچ فرد مراجعه کننده را به درمانگر ارجاع می دهد

-مراجع یک بیماری روانی آشکار مثل افسردگی یا اظطراب شدید دارد
-مراجع بیش از حد از یک ماده استفاده می کند
-نشانه هایی از سوء استفاده جنسی و روانی در مراجع مشاهده می شود
-کوچ احساس کند که کوچینگ در حد توانایی او نیست و کار نمی کند
-مراجع هیچ پیشرفتی نداشته است
البته در موارد بروز نشانه های خودکشی و یا آزار و اذیت جسمی و روانی در برخی از -کشورها حد و مرزها و قوانینی وجود دارد که در این صورت نیاز به ادامه رازداری  از جانب کوچ به صلاح مراجع نیست و کوچ موظف است این موارد را در صورت مشاهده به برخی نهادهای ذی ربط اطلاع دهد.

روانشناسی مثبت نگر

کوچینگ به نسبت یک رشته نو و جدید و مبتنی بر روانشناسی مثبت گرا است.
روانشناسی مثبت گرا به عنوان یک شاخه مستقل از روانشناسی تاریخچه کوتاهی دارد . آمریکا قبل از جنگ جهانی دوم سه هدف عمده را در روانشناسی دنبال می کرد. که شامل درمان بیماری های روانی – کمک به مردم برای داشتن یک زندگی ایده ال و ارضاء کننده و در نهایت کشف کردن و پرورش استعدادهای برتر بود.
در ابتدا کسانی چون ترمن در مطالعه بر روی نبوغ و شادکامی زناشویی – واتسون در نوشته هایش درباره فرزند پروری موثر و یونگ در اثری به نام در جستجوی معنا در زندگی بر روی این مدل از روانشناسی تمرکز کردند.
این شاخه از روانشناسی در نهایت توسط مارتین سیلگمن رییس انجمن روانشناسی آمریکا در سال 1998 به عنوان یک شاخه جدید از روانشناسی شناخته شد.
هدف روانشناسی مثبت گرا ایجاد تسهیل در تمرکز روانشناسی از اشتغال صرف با ترمیم بدترین چیزها در زندگی به سمت به وجود آوردن کیفیت های مثبت است .
روانشناسی مثبت گرا با پذیرش وجود رنج و ناخشنودی وجنبه های منفی در زندگی بر این باور است که با وجود همه اینها می شود روی دیگر سکه را هم دید.و بر این اساس شناخت و پرورش مهارت ها – سلامت فکری و روانی – پرورش معنا در زندگی – ایجاد روابط مثبت در خانواده و کسب شادی حقیقی را از اهداف مهم خود برشمرد و اساس و بنیان این رشته را بر مفهوم << زندگی در زمان حال >> بنا نهاد.

نظریه انتخاب گلاسر

ویلیام گلاسر بنیانگزار تئوری انتخاب بر این باور است که : تمامی رفتارهایی که از انسان سر می زند در واقع تلاشی است برای ارضای نیازهایش و بر اساس این تئوری تمام کارهایی که انجام می دهیم یک رفتار است که این رفتارها عمدی بوده و از درون براتگیخته می شوند که البته این نظریه ی گلاسر بر خلاف نظر کسانی است که می گویند ما توسط عوامل بیرونی ، کنترل و برانگیخته می شویم.زیرا روانشناسی رایج یا روانشناسی برون نگر ومبتنی بر نگرش روانشناسی با کنترل بیرونی می گوید : فرد باید ریشه و راهکار مشکلاتش را در بیرون از خود جستجو کند. به این صورت که :
_ آن کارمند من را عصبانی کرد و من سرش فریاد زدم .
_ همسرم از من حمایت کرد و من انگیزه پیدا کردم .
_ شرایط اقتصادی نامساعد است و من امید برای فعالیت اقتصادی ندارم .
رونشناسی کنترل بیرونی باعث می شود که رفتارهای تنبیهی و تشویقی و تلاش برای کنترل دیگران شدت پیدا کند .

ویلیام گلاسر بر مفهوم انتخاب تاکید زیادی دارد و می گوید: به جای اصطلاحاتی مثل << عصبانی کردن >> و یا << افسردگی کردن >> از فعل های << عصبانی بودن >> یا << افسرده بودن >> استفاده کنید.
نگویید << افسرده هستم >> بلکه بگویید << افسردگی می کنم >> . و اصطلاحاتی از این دست.

او اصرار دارد که راهکار بسیاری از مشکلات ما انسان ها در اصلاح رفتارها و انتخاب هایمان نهفته است و نه استفاده از داروهای شیمیایی که روانشناسان برون نگر برای سلب مسئولیت از خود و راحتی کار به بیمارانشان تجویز می کنند.

ماشین رفتار گلاسرhttp://ماشین رفتار گلاسر

در تئوری انتخاب رفتار فرد بیش از آنکه پاسخی به تحریکات و عوامل بیرونی تلقی شود به عنوان تلاش برای کنترل دنیای پیرامونش برای براورده کردن نیازهایش است . و بنابراین او رفتار ی که از فرد ساطع می شود را یک رفتار کلی می داند که مانند ماشین 4 مؤلفه یا چرخ دارد و آنرا ماشین رفتار نامید .که شامل :
فکر _ عمل _ احساس _ فیزیولوژی
گلسر فکرکردن و عمل کردن را چرخ های جلوی ماشین و احساس کردن و فیزیولوژی را چرخ عقب ماشین نامید و معتقد است که همان طور که چرخ های عقب ماشین تحت تاثیر چرخ های جلو حرکت می کنند نیاز های اساسی انسان هم حکم موتور ماشین را دارند که راننده یعنی فرد رفتار کننده را از نزدیک ترین مسیر به مقصد یا تصویر دلخواهش هدایت می کند .
بر اساس این مدل انسان ها به طور مستقیم بر چرخ های جلو یعنی فکر و عمل و به طور غیر مستقیم بر چرخ های عقب یعنی فیزیولوژی و احساسات خود کنترل دارند.
این چرخ ها توسط فرمان یعنی خواسته های کنونی تحت کنترل راننده یعنی فرد مراجعه کننده هستند. بنابراین کوچ با این رویکرد می تواند به مراجع کمک کند تا به جای اینکه سعی در تغییر فیزیولوژی و احساساتشان داشته باشند در صدد تغییر اعمال و افکارشان باشند. و به این ترتیب و با این آگاهی دست به انتخاب رفتارهایشان بزنند.

پنج نیاز اساسی در تئوری انتخاب

در تئوری انتخاب اساسی ترین نیازهایی که انسان ها را برای انجام رفتار بر می انگیزانند عبارتند :
نیاز به بقا و امنیتاز
نیاز به عشق و تعلق خاطر
نیاز به قدرت
نیاز به آزادی
و نیاز به تفریح و یادگیری
که البته این نیاز ها در همه انسان ها به یک شکل نیست و در هر فردی فرق دارد و از آنجایی که این نیاز ها در همه یکسان است و از لحظه ی تولد وجود دارد. گلاسر آنرا ژنتیکی می نامد و تمام انسانها در طول شبانه روز برای ارضاء آ ن ها تلاش می کنند و معتقد است که این نیازها در هر فردی به شیوه ای خاص براورده می شود که به آن خواسته می گوییم.

نیاز به بقا و امنیت:

این نیاز تمامی نیازهای ضروری جسمانی مانند نیاز به غذا و آب – هوا و سر پناه و پوشاک را شامل می شود . نیاز به تامین امنیت هم در این دسته قرار می گیرید.

نیاز به عشق و تعلق خاطر

به اعتقاد گلاسر نیاز به تعامل با دیگران و داشتن رابطه ی صمیمانه یکی از نیاز هایی است که باعث صدور رفتار در فرد می شود که خود از 3 بخش تشکیل شده است.
احساس تعلق اجتماعی- احساس تعلق شغلی و احساس تعلق خانوادگی ، در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که چگونه یک مراجع نیازش به احساس تعلق و پیوند با دوستانش را در محیط کار یا با خانواده و اجتماع را براورده می سازد .
یک کوچ حرفه ای باید این نکته را در نظر داشته باشد که چگونه می تواند زمینه های احساس تعلق را برای مراجع فراهم سازد تا او بتواند با افراد مهم زندگی اش رابطه ای معنادار و رضایت بخش بر قرار کند . چراکه به اعتقاد گلاسر نداشتن رابطه و پیوند عاطفی یا وجود روابط ناخشنود و بدون رضایت می تواند ریشه ی اصلی تمام مشکلات پایدار روانشناختی در افراد باشد.

نیاز به قدرت

تمامی نیاز های مربوط به کسب قدرت – ثروت – تاثیرگذاری – موفقیت و توانایی انجام کارها وهمچنین حس موفقیت – پیشرفت – افتخار – اهمیت – ارزشمندی و شکوفایی در زمره این نیاز قرار می گیرند.
نیاز به قدرت غالبا در رقابت با افرادی که دور و بر ما هستند نمود پیدا می کند .
به اعتقاد گلاسر این نیاز می تواند با نیاز ما به تعلق و صمیمیت در تعارض مستقیم قرار بگیرد . زن و شوهر را در نظر بگیرید. آنها در ابتدا با عشق شروع به زندگی مشترک می کنند اما با ادامه زندگی منازعه بر سر قدرت برای به دست گرفتن کنترل رابطه بیشتر می شود . بنابراین چیزی که یک رابطه را خدشه دار می کند نبود عشق کافی نیست بلکه نزاع و رقابت بر سر قدرت است که خود را به شکل کنترل گری در رابطه زناشویی نشان می دهد.

نیاز به آزادی و خودمختاری

نیاز به آزادی نیازی است که با انتخاب سر و کار دارد مثل: انتقال و مهاجرت از جایی به جای دیگر – بیان آزادانه ی خویش – احساس خود مختاری درونی حتی در شرایطی که عوامل بازدارنده محیطی حکم فرما باشد به این معنی که با وجود چنین شرایطی فرد بتواند انتخاب کند و آزادی درونی خود را حفظ کند اما عدم توانایی در کنترل تکانه ها و برخی محرک های بیرونی مثل مصرف داروها می توانند نیاز به آزادی را در شرایطی مختل سازند.

نیاز به تفریح و یادگیری

نیاز به تفریح نیازی است که از لحظه تولد تا آخرین لحظات حیاط با ما است این یک نیاز ضروری است که در اقدامات ما خودش را نشان می دهد . پس این نکته بسیار اهمیت دارد که به تفریح کودکانمان بها دهیم و به قول پیاژه شناخت شناس معروف :

<<بازی تفکر کودک است و به واسطه بازی خیلی چیزها را فرا می گیرد >> .

یا به قول محمد خجسته فر نویسنده کتاب : خاطرات خانه پدری در بالامحله

<<پدرم هرگز به من نگفت چطور زندگی کنم ،

پدرم خوب زندگی کرد و گذاشت من ببینم و یاد بگیرم >>.

پس این نیاز باید از همان اول جدی گرفته شود و دلیل اینکه بسیاری از روابط خشک و بی روح است این است که به این نیاز طرف مقابل توجه نمی شود.

دنیای مطلوب در تئوری انتخاب

پبش تر به این نکته اساسی نگاه اجمالی داشته ایم که انسان از همان ابتدا با یکسری نیاز های اساسی و ژنتیکی به دنیا می آید و در طول شبانه روز برای ارضای آنها تلاش می کند این نیازها به شکل خاص براورده می شوند که گلاسر به آنها خواسته می گوید .خواسته ها روش هایی هستند که ما نیازهایمان را به وسیله ی آنها ارضاء می کنیم .
به عقیده گلاسر اساس تئوری انتخاب دنیای مطلوب ماست. دنیای مطلوب دنیای کوچکی است که هر فرد به محض تولد آنرا در ذهن خود ایجاد می کند . مهم این است که بدانیم هر انسانی که پا به این دنیا می گذارد پنج نیاز اساسی با خود به همراه دارد و هر کسی که در ارضای این نیازها به او کمک کند فرد با او ارتباط عاطفی برقرار کرده و یک عکس ذهنی از او می گیرد و در بخشی از ذهنش که دنیای مطلوب نام دارد قرار می دهد.
اولین فردی که نیازش را بر طرف می کند مادر است برای همین عکس مادر به عنوان اولین فرد در تابلوی دنیای ذهنیش قرار می گیرد و بعد به تدریج پدر – خواهر – برادر – دوستان- مربی – مکان های دیدنی و جاهایی که رفته – شخصیت های کارتونی مورد علاقه – ارزشها – باورها – مذهب و غیره وارد دنیای مطلوبش می شوند.
بنابراین شروع به پر کردن این آلبوم می کنیم با جزئیات تصاویری که می خواهیم و آنچه ما را به این خواسته ها می رساند و بنابراین در طول مدت زندگی مدام در حال بازسازی این تصاویر هستیم . گاهی تصاویر قبلی را بر می داریم و تصاویر جدید را جایگزین می کنیم.
انسان ها وقتی ببینند بین تصویری که در ذهن دارند ( خواسته ) و آنچه که در زندگی واقعی رخ می هد ( آنچه واقعا دارند ) شکافی رخ داده است. دست به رفتار می زنند. و بنابراین از درون تحت فشار قرار می گیرند تا این شکاف بین خواسته و داشته را پر و یا تعدیل کنند . به همین خاطر دست به اقدام می زنند.
یک کوچ حرفه ای با در نظر گرفتن همه ی این موارد خواسته های مراجع را با دقت می شنود و بعد با پرسیدن سئوالات قدرتمند این خواسته ها را شفاف می کند تا مراجع آگاهی به دست بیاورد که آیا این خواسته با واقعیت دنیای اطرافش همخوانی دارد یا نه و در واقع به اسمارت کردن اهداف مراجع می پردازد.

مهارت های کوچ با رویکرد تئوری انتخاب

-فراهم آ وردن محیط و شرایطی که مراجع در آن احساس امنیت – احترام و اعتماد کند برای کوچ بسیار حائز اهمیت است به طوریکه با این نگاه به فرایند کوچینگ می پردازد.
و اما مهارت هایی که یک کوچ بر اساس رویکرد تئوری انتخاب باید دارا باشد :

-برقراری ارتباطی دوستانه با مراجع

-بر قرار کردن رابطه ی دوستانه و قابل اعتماد به طوری که مراجع احساس راحتی – دوستی و مشارکت کند در طول جلسات کوچینگ ضروری است.

-توجه و گوش دادن فعال

-توجه کردن به نشانگان جسمانی یا همان زبان بدن مراجع این اطمینان را به مراجع می دهد که کوچ به حرف هایش و به خود او توجه دارد و واقعا به حرف هایش فعالانه گوش می دهد . کوچ باید توانایی به یاد سپاری گفته های مراجعش را داشته باشد تا بتواند -در مواقع لزوم به درستی بازگو کرده و انعکاس دهد.
-کوچ باید به گفته های مراجعش توجه کامل داشته باشد . به چیزهایی که می گوید و چیزهایی که نمی گوید . همچنین به لحن و تن صدایش توجه کند.
-داشتن مهارت توجه و گوش دادن فعال و حضور کامل در طول روند کوچینگ یکی از اصول مهم در ارتقای کیفیت رابطه کوچ و مراجع محسوب می شود.

عدم قضاوت

کوچ باید به این نکته توجه داشته باشد که از سرزنش کردن و قضاوت کردن مراجع اجتناب کند و به این فکر کند که رفتارهای مراجع و مسائلی که دارد بهترین تلاش او در بر طرف کردن نیاز هایش است و با این نگاه از قضاوت شخصی در خصوص رفتار ها و تصمیماتش پرهیز کند.

تمرکز بر رفتار های موفق و مثبت مراجع به جای تمرکز بر نقاط ضعف .

در اکثر موارد مراجع انتظار دارد که کوچ بیشتر بر روی رفتار های ناموفق او تمرکز کند و بیشتر به آ نها بپردازد اما یک کوچ حرفه ای دست روی نقاط قوت او و موفقیت هایی که تا به حال داشته می گذارد .
مثلا مراجعی که از نداشتن ارتباط دوستانه و موثر با همکاران در محیط کار رنج می برد و دغدغه دارد . کوچ به جای اینکه بپرسد چرا نمی توانی با همکارانت ارتباط دوستانه و کارامد بر قرار کنی . بپرسد آخرین باری که توانستی رابطه کارامد و درست با همکارانت داشته باشی کی بود . و به این ترتیب تمرکز مراجع را از مشکل به سمت راه حل هدایت می شود.

توجه به استعاره هایی که مراجع می گوید

معمولا مراجعان در طول روند کوچینگ برای توصیف ادراکات خود و دیگران یا موقعیتشان به دفعات از استعاره های زبانی خاصی استفاده می کنند .
مثلا: <<آنقدر کار سرم ریخته که انگار همزمان چند هندوانه را با هم بلند می کنم >> و یا << من خودم را مثل یک زیر پایی احساس می کنم >>.
و استعاراتی از این قبیل .
توجه و استفاده از این استعاره ها به تقویت و غنی کردن رابطه کوچ و مراجع کمک می کند .

خلاصه سازی و متمرکز شدن

در فرایند کوچینگ یک کوچ با تجربه به جای بسط و تفسیر هر آ نچه مراجع می گوید. بر موضوعات مطرح شده از طرف او تمرکز می کند .
این مهارت نیازمند توانایی تمرکز بر نکات مهم و تاکید بر یک یا چند موضوع و فکر است و همچنین نیازمند تمرکز بر خواسته ها – نیاز های براورده نشده و زمانی از زندگی مراجع است که او واقعا میتواند در طول آ ن مدت به خواسته هایش دست یابد . از خلاصه سازی و متمرکز شدن در کل مراحل کوچینگ استفاده می شود.

همدلی کردن با مراجع

همدلی واقعی زمانی اتفاق می افتد که ما از حرف پا را فراتر گذاشته و در عمل نشان دهیم که این خود نیازمند تلاش و تمرین زیاد است.
وقتی مراجع در باره ی موضوعش با یک کوچ صحبت می کند کلام ما به میزانی اثر بخش است که خود را با او درگیر می کنیم و در کنارش حضور واقعی داریم .
تعریف همدلی از دیگاه هر کسی ممکن است متفاوت باشد .
در کتاب مشاوره ی ارن آیوی . پاول پدرسون و مری آیوی همدلی را اینگونه تعریف کرده اند:

<< توانایی درک یک وضعیت از چشم انداز فردی دیگر>>

برنه براون همدلی را << مهارت یا توانایی بهره برداری از تجربیات خود برای وصل شدن به تجربه ی کسی که با ما در ارتباط است >> تعریف می کند.

یک کوچ با گفتن جملاتی مثل :
درکت می کنم من هم در چنین موقعیتی قرار داشته ام
این اتفاق برای من هم افتاده است
تو طبیعی هستی و کاری خلاف قاعده نکرده ای
می فهمم چه حسی دارد
و جملاتی از این قبیل میتواند با مراجعه کننده همدلی کند.

اقدام کردن – ایجاد حس مسئولیت پذیری – بر طرف کردن موانع – تشویق کردن مراجع و داشتن طرح و برنامه عملی برای رسیدن به خواسته ها و اهداف .در کوچینگ و روند آن بسیار حائز اهمیت است

نتیجه

کوچ در طول روند کوچینگ به این نکات توجه عمیق دارد که خواسته مراجع و نیازهایش که از دل دنیای مطلوبش بیرون می آید مهم است .
تئوری انتخاب یک فرایند است . فرایند تغییر از جایی که اکنون هستیم به جایی که می خواهیم باشیم .
حال و آینده نگر است . گذشته نگر نیست. یاداوری گذشته ی منفی را در تئوری انتخاب نداریم.
به این هدف گذشته ی منفی را به یاد مراجع می آوریم که وصلش کنیم به حال مثبت .حال منفی ای که الان دارد وصلش می کنیم به آینده مثبت آ.گاهی وصل به هدف است و وقتی مراجع به درجه ای از خوداگاهی و شناخت نسبت به خودش . اطرافیان و جهان هستی رسید می تواند هدف تعیین کند و در راستای آن اقدام و حرکت کند.
در تئوری انتخاب یک کوچ مراجع را مسئول تمام اتفاقات زندگی اش می داند و رفتار مسئولانه را در مراجع تقویت می کند.
یک کوچ کارامد تا زمانی که مراجع به خواسته اش نرسید دست از سرش بر نمی دارد و پیگیر تعهداتش در قبال کارش است و موفقیت های کوچک مراجع را جشن می گیرد . به موقع و بجا بازخورد می دهد و در نهایت کمک می کند تا مراجع بهترین خودش را به نمایش بگذارد.

فاطمه پوراسماعیل
لایف کوچ و کوچ توسعه فردی
تاریخ 31/1 1399

—–

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *